مهدیار وارد می شود
مهدیار جونم الان دارم آماده میشم با عمه بزرگت و مادرجونت بیایم بیمارستان استقبال شما . الان مامانیت تو اتاق عمله . عزیزم امیدوارم هم خودت هم مامانیت همیشه سالم باشین . خوش اومدی به این دنیا فرشته کوچولو . ...
نویسنده :
عمه سمانه
11:21
جیگر من داره میاد
همین الان یه خبر فوری به دستم رسید که خدمتتون عرض میکنم: آقا مهدیار قرار فردا صبح توی بیمارستان امام رضا (ع) تحت عمل سزارین به این دنیا تشریف فرما بشن من الان شکل این آدمکه شدم . از خوشحالی دارم بال در میارم فقط دعا میکنم هم خودش و هم مامان جونش سالم باشن . ...
نویسنده :
عمه سمانه
15:35
جیگر من هنوز نیومده 3
سلام عزیز دلم ، عمه جون من دیگه خسته شدم از بس بهت گفتم چرا دنیا نمیای . فعلا امید من به همین آخر هفتست که دکتر به مامانیت گفته . اگه این هفته هم نیومدی ، هر وقت به دنیا اومدی تلافی شو سرت در میارم شوخی کردما ، یه موقع نری به بابات بگی عمه میخواد دعوام کنه تو جیگر منی . کی دلش میاد از گل نازکتر به شما بگه اصلا هر موقع دلت خواست بیا (اینو جدی نگیریا ) دیروز ناهار با مامان و باباییت اومده بودین خونه ما . من کنار مامانیت نشسته بودم داشتیم تلوزیون نگاه میکردیم که مامانیت گفت مهدیار داره تکون میخوره منم کلی ذوق کردم و دستمو گذاشتم رو دل مامانیت و پاهای کوشولوتو حس کردم که داشتن میلرزیدن . به امید...
نویسنده :
عمه سمانه
13:18
ني ني ناز
جیگر من هنوز نیومده 2
سلام مهدیار جونم ، عمه جون بیا با هم مذاکره کنیم . ببینم شما قصد نداری به دنیا بیای ؟ داری کیف میکنی ما رو تو کف گذاشتی ؟ جمعه شب با مامان و بابات اومده بودی خونه ما که البته فکر نکنم متوجه شدی مامانیت میگفت رفتم دکتر گفته باید تا ١٥ تیر صبر کنیم . ١٠ روز دیگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خیلی زیاده میخوام وقتی به دنیا اومدی چند وقت بیام خونتون بمونم تا به مامانیت کمک کنم . اینجوری تمام وقت پیشتم و بزرگ شدنت رو میبینم جیگرم دوست دارم هرچه زودتر بتونم عکسای خوشگلتو بذارم تو وبلاگت عزیزم عمه جون الان که اینا رو مینویسم گریه م گرفته . دلت میاد انقدر عمتو اذیت کنی ؟ زودباش به دنیا بیا عسلم ...
نویسنده :
عمه سمانه
12:47
جیگر من هنوز نیومده
سلام جیگرم دو کیلو بچه خوب همه ی ما رو الاف خودت کردی ها شیطون !! آخه تو اولین نوه خانواده ما هستی و همه بی صبرانه منتظر اومدنت به این دنیا هستن . دنیایی که کلی آدم توش هست که عاشق تو هستن . دیشب بابات مارو تلفنی سر کار گذاشت . گفت ما الان بیمارستانیم و آقا مهدیار داره به دنیا میاد . ما هم کلی ذوق کردیم ولی کاشف به عمل اومد که داداش گرامی ما را سرکار گذاشته و داره قاه قاه به ریشمون میخنده . عمه جون زود باش بیا دیگه تو که ما رو کشتی . ...
نویسنده :
عمه سمانه
12:45