مهمونی واسه آقا مهدیار
دو روزه که ندیدمت عمه جون دلم واست یه ذره شده خب چیکار کنم زود به زود دلم واست تنگ میشه . هر دفعه هم که میبینمت تغییر کردی . ماشالا داری واسه خودت مردی میشیا گلموقتی بغلت میکنن سعی میکنی خودتو محکم نگه داری فقط گلم قول بده به عمه دیگه صورتتو نا ناخنات زخمی نکنی آخه وقتی میبینم خیلی غصه میخورم صورت خوشگلت زخمی شده رشد ناخونات خیلی زیاده باباییت واست کوتاه میکنه ولی خیلی زود بلند میشه
جمعه مادرجون واست مهمونی گرفته بودو شما گل پسر با مامانو بابا ، مامان جون و دایی و زن دایی اومدین خونه ما راستی جای خاله ت و طاها جون خیلی خالی بود آخه الان مشهد هستن طاها خیلی دلش واسه ی تو تنگ شده . همه ی فامیل بابا جونت هم اومده بودن . همه وقتی شما وارد شدی کلی از دیدنت ذوق کرده بودن . هرکسی دلش میخواست بغلت کنهولی تو عین خیالت نبود و تخت خوابیده بودی قربونت برمخلاصه خیلی خوش گذشت. عزیزم تو هم آخرای مهمونی بیدار شدی .
مامان جونت هم وقتی تو 5 روزت بود واست مهمونی گرفته بود و خیلی زحمت کشیده بود . ایشالا تولدت هاتو واست جشن بگیریم عزیزم
مهدیار کنجکاو :
مهدیار شیطون :