عسلم داره بزرگ میشه
چند روز خوشبحالم شده همش دارم تو رو میبینم . پنج شنبه ما اومدیم خونه شما ، جمعه همگی خونه ما اومدین برای شام و دیروز هم من اومدم خونتون چون تو و مامانیت خونه تنها بودین . راستی شما از چهارشنبه برگشتین خونه خودتون تا قبلش پیش مامان جونت بودین .
عزیزم تازگی ها از خودت یه صدا هایی در میاری انگار داری واسه خودت آواز میخونی . صدای گریه هات هم از قبل بلند تر شده .وقتی میزاریم توی تختت همش دلت میخواد بلند بشی دستات رو به بالا بلند میکنی و سعی میکنی سرتو بالا بیاری . عجله نکن عزیز دلم به زودی میتونی خودت بشینی ، راه بری و بدویی .جالب اینه که هر وقت گریه بکنی اگه یه نفر باهات حرف بزنه ساکت میشی ، شیطون از الان دوست داری با بقیه حرف بزنی ها .
دیروز فهمیدم بعضی وقتا که میخوای بخوابی یه حالت جالب به خودت میگیری ، خودتو جمع میکنی و دستات رو روی صورتت میذاری انگار که قهر کردی . خیلی بامزه میشی اینم عکسش :
قربونت برم که پسر گلی هستی و حتی تو سرو صدا و با اینکه تلویزیون و جارو برقی روشنه و بقیه با هم حرف میزنن هم راحت میخوابی .
مهدیار کبیر:
مهدیار روی تخت من :
قبل از اینکه به دنیا بیای فرصت نکردم عکس های وسایلتو برات بزارم حالا با چند ماه تاخیر میزارم :
کریر مهدیار :
تخت و خرس مهدیار :
دیوار اتاق مهدیار :
قفسه های کمد مهدیار :
لباس های مهدیار :
راستی مهدیار جونم ، پدربزرگه بابات حالش خوب نیست . بیمارستانه و دوبار عمل شده واسش دعا کن .